گویند؛ صاحب دلى، براى کاری وارد جمعی شد...
حاضرین همه او را شناختند ؛
پس ، از او خواستند که پس از انجام کارهایش پند گوید..
کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم ها به سوى او بود...
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت :
ای مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسى برنخواست ...
گفت :
حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد!
باز کسى برنخواست ....
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و براى رفتن نیز آماده نیستید!!
تذکره الاولیا - عطار نیشابوری
آماده روز جزا
سید حامد واحدی
18 مهر 1396